دلاور مردان گردان سلمان در عملیات کربلای ۵ / به روایت حاج صادق یزدی
بسم الله الرحمن الرحیم «ایستادگی در مقابل گارد ویژه رئیسجمهوری عراق» با خاموشکردن تیربار دشمن که از روبرو به ما شلیک میکرد ابتکار عمل بهتری به دست آوردیم مهدی احمدپور، غلام کیانی و فرد دیگری که در منطقه عملیاتی شهید شد اطلاعات عملیات گردان بودند. در یک عملیات تاکتیکی میبایست به خاکریز پشت کانال […]
بسم الله الرحمن الرحیم
«ایستادگی در مقابل گارد ویژه رئیسجمهوری عراق»
با خاموشکردن تیربار دشمن که از روبرو به ما شلیک میکرد ابتکار عمل بهتری به دست آوردیم مهدی احمدپور، غلام کیانی و فرد دیگری که در منطقه عملیاتی شهید شد اطلاعات عملیات گردان بودند.
در یک عملیات تاکتیکی میبایست به خاکریز پشت کانال پرورش ماهی استقرار یابیم با هماهنگی فرماندهی ، نیروها را به محل موردنظر هدایت کردم در بدو بدوها و جا به جایی صورتگرفته کمی خسته شده بودم با خود گفتم در اینهمه تیر و ترکش اگر سهمیهای داشته باشی نصیبت میشود پس خودت را اذیت نکن ، با این فکر از عوارض زمین استفاده کرده و در شیاری که برای جانپناه تانک ایجاد شده بود دراز کشیدم تا کمی خستگی در کنم و در همین حال بچهها را به سمت موردنظر هدایت میکردم خوشبختانه نیروهای دسته و گروهان ما در آن درگیریها آسیب کمتری دیده بودند و به کمک همدیگر توانستیم برخی مجروحین را از آن مهلکه به عقب برگردانیم و پشت خطوطی که فتح شده بود پدافند نماییم.
به هر حال شب ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ شب سخت و پر ماجرای عملیات کربلای ۵ برای نیروهای گردان سلمان بود که خیلی از همرزمانمان به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
پس از درگیریهای شدید و رویارویی با دشمن بعثی ، پشت خاکریزها مستقر شدیم ، ابتدا با هر وسیله و ابزاری که داشتیم (سرنیزه، درپوش محافظ اسلحه و حتی لبه کلاهخود و غیره) برای خودمان سنگر روباهی حفر کردیم، هر دو نفر در یک سنگر روباهی به پدافند مشغول بودیم.
سرمای شدیدی بود و شدت سرما تا عمق وجودمان نفوذ میکرد، پتو و وسایل دیگری برای گرمکردن خود و خوابیدن نداشتیم، یکی از نیروها بنام برادر اقدامی که بچه شمال بود و در گروهان ما سازماندهی شده بود، پتویی با خود داشت ، آن را به من داد که من و هم رزم کناری ام را از باد و شدت سرما در امان نگه داشت .
با نزدیک شدن به روشنی هوا، حسن علیپور دلواپس مجروحان شده بود و میخواست به هر طریق ممکن به سمت شهدا و مجروحان برود تا آنان را به عقب حمل کند.
امدادرسانان با وسایل ممکن به پانسمان مجروحان میپرداختند برخی مثل آرش یزدی که خود مجروح گشته بود اما نهایت تلاش را برای پانسمان مجروحان انجام میداد، حاجآقا سلکی در منطقه شجاع و پرتلاش حاضر شده بود و غلامرضا کاتبی در تدارک مهمات بچهها و خط مقدم بود، مرحوم مسعود مرادی در حال مخابره پیامها بود و عرب شیخ مرتب خمپاره به سوی دشمن میفرستاد، علی رویینتن در تدارک غذا و سایر وسایل پشتیبانی بود و محمدرضا موسوی شجاع و خندان باعث دلگرمی بچهها شده بود، بهرام احمدی پرتلاش و باحوصله، حمید و محمد شیری فعال و به همراه فرزاد رضوی پیگیر امور بودند و شهید رستم قلندری در تکاپوی فراوان، محمد رسولی متواضع، غلام اسکندری مثل ستون پیاده ایستاده بود، عباس شمس در حال کمک به مجروحان و منوچهر پیروند، مجید یزدانی، فریدون مکوندی، غلام قاسمی، مراد کمالی، محمود توژی، بیژن براتی، علی بمان همه و همه سرحال و پرتوان در میدان حضور داشتند و رشادتها از خود به یادگار گذاشتند.
طلاب و روحانیون حوزه علمیه مثل آقایان احمدرضا حاجتی، محمد جواد یوسفی، ظاهری، کیانپور ، ولی الله هاشمپور، بهروز براتی، مولایی ، صادق محمدپور و تعدادی دیگر از روحانیون حوزه که خود را شبانه به خط مقدم رسانده بودند باعث دلگرمی و روحیه مضاعف بچهها شده بود.
صبح روز ۲۲ دی ماه ۱۳۶۵ دشمن قصد پاتک داشت و حملاتی را انجام داد که بچهها مردانه ایستادگی کردند.
جمشید رضایی در روز روشن بر روی خاکریز ایستاد و با تیربار به سوی دشمن شلیک میکرد، ایرج بهرامی آرام و قرار نداشت، آرپیجی زنها امان دشمن را بریده بودند، تکتیراندازها و کلاش به دستها حجم آتش سنگی نثار دشمن کردند و نگذاشتند دشمن در تکها و پاتک های خود موفق شود.
در عملیات پدافندی چند تن از بچهها ازجمله عبدالکریم (سرخاب) جلیلی در کنار بچهها شهید شدند (چه آرام و ناز به خواب رفته بودند و چهره معصومشان فراموش ناشدنی است) بعدها شنیدیم پاتکی که بچهها مردانه آن را دفع کردند توسط گارد ویژه ریاستجمهوری به فرماندهی شخص صدام انجام شده است.
در واقع گردان سلمان سرفرازانه مقابل گارد ویژه ریاستجمهوری عراق مقاومت کرد.
بعد از گذشت سه روز جای خود را به نیروهای تازهنفس دادیم و به عقب برگشتیم
چند روزی در خط دوم ماندیم با برگشتن به عقب و محل استقرار چادرها، بچهها برای چند روز به مرخصی رفتند.
شهر مسجدسلیمان موشکباران شده بود، خانوادهها در بیرون شهر در چادرها و یا اردوگاهها و یا روستاها اسکان داشتند و برای کار و مایحتاج خود به شهر رفتوآمد مینمودند.
«بازپسگیری وجب به وجب سرزمینهای اشغال شده »
چارت گردان سلمان در عملیات کربلای ۵ به شرح ذیل بود : کریم کریم پور فرمانده گردان، مسلم حاتمی جانشین و مرتضی حسین پور معاون دوم گردان بود
گروهان فتح: سردار خدامراد باقری فرمانده گروهان و جانشین ایشان محمود حاجی پور و مراد کمالی
گروهان فجر به فرماندهی علی رضا ورناصری و جانشینان فرزاد رضوی و مجید یزدانی
گروهان نصر به فرماندهی حسین علی اصلانی و معاونین ایشان غلامعلی رضاییان و حبیب الله علی خانی
در مدتی که بچهها مرخصی بودند مقر لشکر و گردان به شدت به وسیله جنگنده های دشمن و استفاده از بمب های خوشه ای مورد حمله قرار گرفت که خوشبختانه تلفات جانی در پی نداشت، با اتمام مرخصی و مراجعت نیروها به محل گروهان پل ، به گردان سلمان مأموریت جدیدی محول گردید و مقرر شد به خط مقدم جدیدی برود ، جایی در کنار نهر دوئی جی و در کنار کارخانه نمک، نیروها در دستههای جدید سازماندهی شدند با سازماندهی جدید همه به خط شدیم و سوار بر وسائط نقلیه حرکت کردیم تا نزدیک خط که رسیدیم از خودروها پیاده شدیم.
فرماندهای از ارتش نزد برادر کریمپور فرمانده گردان سلمان آمد و گفت که یکی از نیروها را بفرستید تا خط را به او معرفی کرده و تحویل دهیم.
برادر کریمپور با نگاهی به جمعیت مرا صدا زد و به فرمانده ارتشی معرفی کرد، بهاتفاق آن فرمانده به خط مقدم رفتم تا خط را از فرمانده و نیروهای ارتش تحویل بگیرم ایشان اطلاعات لازم از قبیل : در چه موقعیتی هستیم و چه فاصلهای با دشمن داریم و چه مسافتی را تحت پوشش داریم و اینکه سنگرهای پدافندی و استراحت کدامند و خاکریز و ترکش گیرها چه موقعیتی دارند را برای من تشریح کرد و گفت: چه کار کنیم؟
گفتم نیروهای ما در حال آمدن هستند شما بروید آنها هم نیروهای خود را جمعوجور کرده از خط مقدم خارج شدند.
حدود دو ساعت طول کشید تا بچههای گردان آمدند و من تا رسیدن نیروها در آن محل تنها بودم.
حدود ساعت ۲ الی ۳ بعدازظهر گروهان فجر در آن مکان یعنی کنار نهر دو ئی جی مستقر شد.
توپخانه دشمن مرتب کار میکرد و تانکهای دشمن در حال جابهجایی و مانور بودند و خمپاره و گلوله های مختلف مرتب خط را میزد .
خط سختی بود ، طوری که مسافت کوتاهی از خط که در حالت معمولی محل استقرار یک دسته بود به یک گروهان داده شد.
بدینسان فرماندهان گروهان در یک طرف خط و فرماندهان دسته در طرف دیگر آن مستقر بودند در بالای خاکریز سه سنگر نگهبانی داشتیم و چهار چشمی تحرکات دشمن را رصد میکردیم سنگر استراحت بچهها پای خاکریزها بنا شده بود. سنگرهای کوتاهی که فقط نشسته و یا دراز کشیده در آنها حرکت کرده و یا استراحت میکردیم و طول و عرض آن سنگرها بهاندازه یک پتوی شتری سربازی بود.
شدت و تلاش عراقیها برای باز پسگیری این نقطه بسیار زیاد بود و این موضوع لزوم مقاومت را دوچندان میکرد ، خاکریز نسبتاً بلند و مستحکمی داشتیم و ترکش گیر کوتاهی پشت سرمان ایجاد شده بود و بین خاکریز و ترکش گیر بهاندازه یک جاده ماشین رو فاصله وجود داشت تقریباً یک هفته زیر حجم آتش شدید دشمن پدافند کردیم.
یکی از آن شبها سردار رئوفی فرمانده لشکر را در خط مقدم دیدم به طرفش رفته و سلام و احوالپرسی کردم به من گفت: این خط خیلی برای ما مهم است به بچهها بگویید بالای خاکریز که میروند یک وجب از خاک ها را به جلو بیاندازند تا بعد از چند روز با یک وجب یک وجب خاکریز را چند متر جلوتر برده باشید در واقع خاک میهن اسلامیمان که کیلومتر کیلومتر به تصرف دشمن درآمده بود رزمندگان آن را وجب به وجب پس میگرفتند البته نباید موانع و استحکامات بکار رفته دشمن را که گاه کیلومترها میدان مین، بشکههای فوگاز، کانال و خندقها، سیم خاردار، تلههای انفجاری، موانع خورشیدی، نیزار خشک شده، رودخانه و غیره بود را از نظرها دور داشت در آنجا کارخانه نمک روبروی مان بود و نهر دویی جی در کنارمان و ما میبایست پدافند میکردیم تا دشمن نتواند آنها را از ما باز پس بگیرد
«شب شهادت هم سنگران»
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰