گیس ترش؛ بوی ماندگار دیاری فراموششده/ نوشتاری از ابراهیم ایزدیان
کارون نیوز _ ابراهیم ایزدیان : مسجدسلیمان، شهری که نخستین چاه نفت خاورمیانه در آن به فوران نشست، تنها نفت و پول به جهان معرفی نکرد. اینجا، سرزمین اجدادی ما بختیاریها، در کنار نفت و لوله و مخزن، واژهها و عادتهایی نو هم زاده شد. نفت نه فقط خاک و خانهها، که زبان و زندگی […]
کارون نیوز _ ابراهیم ایزدیان : مسجدسلیمان، شهری که نخستین چاه نفت خاورمیانه در آن به فوران نشست، تنها نفت و پول به جهان معرفی نکرد. اینجا، سرزمین اجدادی ما بختیاریها، در کنار نفت و لوله و مخزن، واژهها و عادتهایی نو هم زاده شد. نفت نه فقط خاک و خانهها، که زبان و زندگی ما را نیز تغییر داد.
یکی از یادگارهای آن روزگار، واژهی ساده و در عین حال پرخاطرهی «گیس» است. همان «گاز» انگلیسی که با لهجهی مسجدسلیمانی به «گیس» بدل شد. مردمان این شهر، وقتی نخستین بار لولههای گاز را دیدند و صدای خارجیها را شنیدند، بیآنکه بدانند روزی واژهای به نام «Gas» جهانی خواهد شد، آن را «گیس» صدا زدند. حتی بعدها، وقتی کولر گازی به خانهها آمد، در زبان مردم تبدیل شد به «گولر گیسِی». همین سادهسازیها و بازیهای زبانی بود که نفت و گاز را از صنعت خشک و سخت، به بخشی از فرهنگ روزمره بدل میکرد.
بوی «گیس ترش» همیشه در هوا بود. هر که در مسجدسلیمان زیسته باشد، آن بوی تند و ماندگار را هیچگاه فراموش نمیکند. خانههای دو اتاقه و سه اتاقه شرکت نفت، بنگلههای کارمندی و ریاستی، همه آغشته به همان بو بودند. لولههای چند فوتی که از دل زمین میگذشتند، هنوز هم بعد از بیش از صد سال، یادگار خاموش همان روزگارند.
اما مسجدسلیمان فقط نفت و گیس نبود. روزگاری، این شهر باغ داشت، استخر داشت، سینما داشت. شببوها در کوچهها میپیچیدند و سپستانهای بلند سایهبان مردمان بودند. باران که میبارید، هوا پر میشد از ترکیب بوی خاک خیس و گیس ترش. تصویری بود از زندگی مشترک طبیعت و صنعت. امروز اما بیشتر آن زیباییها رنگ باختهاند. باغها و سینماها رفتهاند و تنها بوی گیس مانده است.
نسلهایی که در کنار این بوی ماندگار قد کشیدند، یا به دیار باقی شتافتند، یا ناگزیر از کمبود امکانات و اشتغال، بار سفر بستند. مسجدسلیمان حالا بیشتر شهری مهاجرپذیر است؛ جایی که جمعیتی از دیگر مناطق در آن ساکن شدهاند. از مردمان اصیل و قدیمی، تنها ردّی اندک باقی مانده و همین، دلها را بیشتر تنگ میکند.
وقتی از «گیس» مینویسم، فقط از گاز حرف نمیزنم؛ از نوستالژی حرف میزنم، از خاطرهی جمعی مردمی که سالها با آن زیستند. از همدلی میان آنان که هنوز در این شهر با کمبودها دستوپنجه نرم میکنند، و آنان که دور از دیار، هر پنجشنبه دلشان به سمت قبرستانها و گذشتهها پر میکشد.
مسجدسلیمان امروز، اگرچه فراموششده به نظر میرسد، اما هنوز هویت خود را در همان واژهها و همان بوها حفظ کرده است. گیس ترش، با همهی تلخیاش، برای ما بوی زندگی است؛ بوی کودکیها، بوی جوانیها و بوی شهری که نفت و گیس آن، نه تنها چراغ جهان را روشن کرد، بلکه زبان و فرهنگ مردمش را هم دگرگون ساخت.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰