شهید مسعود مکوندی ؛ خادم خانواده شهدا و رزمندگان / به روایت صادق یزدی

نام شهید: مسعود مکوندی نام پدر: باباخان تاریخ تولد: ۱۳۴۳ محل تولد: مسجدسلیمان تاریخ شهادت: ۲۶ اسفند

نام شهید: مسعود مکوندی

نام پدر: باباخان

تاریخ تولد: ۱۳۴۳

محل تولد: مسجدسلیمان

تاریخ شهادت: ۲۶ اسفند ۱۳۶۴

محل شهادت: پادگان شهید حبیب الهی اهواز

مرقد شهید: فتح‌الفتوح کلگه مسجدسلیمان

کارون نیوز _ شهید مسعود مکوندی متولد ۱۳۴۳ در  شهرستان مسجدسلیمان است 

وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در محله کلگه پشت نرس هاستل گذراند ؛ دوران ابتدایی  را در دبستان اتحاد و  راهنمایی در مدرسه ۲۲ بهمن گذراند و موفق به اخذ دیپلم از دبیرستان شهید داریوش محمدی  گردید

در همین مقطع  با مسجد محله آشنا گردید و به عضویت  پایگاه مقاومت درآمد .

مدتی نیز در مسجد صاحب‌ الزمان ،  حسینیه قمر بنی‌هاشم کلگه و  پایگاه مقاومت شهیدان فعالیت داشت 

مسعود قامتی کشیده و اندامی  ورزشی داشت ؛ خوش‌قلب و مهربان که همیشه با چهره ای بشاش با دوستان و همسایگان روبرو می‌شد.

در خاطرم هست ،  دوران دبیرستان برای امرارمعاش و کمک به خانواده ، گاه به کار  دست فروشی مشغول می‌شد ؛ بساط آبمیوه و کمپوت را در ساعات ملاقات ، مقابل بیمارستان شرکت نفت  پهن می کرد ؛ مثل یک مرد وظیفه شناس کار می کرد و  ابایی نداشت 

مسعود  تا پاسی از شب درس می‌خواند تا بتواند در امتحانات سال آخر دبیرستان موفق شده و دیپلم بگیرد

آن زمان خانواده ها پر جمعیت بودند و  درس خواندن در شلوغی و فضای کوچک خانه کار آسانی نبود بنابراین هر کدام از بچه ها با انتخاب یک تیر چراغ برق و نشستن زیر نور تا پاسی از شب مشغول مطالعه می شدند.

شهید مکوندی نیز از این قاعده مستثنی نبود ؛ او نیز تیر چراغ برقی را در نزدیکی خانه‌شان برگزیده بود و زیر آن درس می‌خواند ؛ در نهایت در امتحانات موفق شد و  دیپلم گرفت و به خدمت مقدس سربازی در سپاه مشغول شد  

 دوران آموزشی ایشان در پادگان شهید حبیب‌اللهی اهواز بود ؛  روزی حین فعالیت های  آموزشی روزمره  ، پادگان مورد حمله هوایی دشمن قرار می‌گیرد و شهید مسعود مکوندی به شهادت می رسد 

شهید مکوندی خانواده متدین و زحمت‌کشی داشت ؛  پدرش مرحوم باباخان انسان شریف و مردم‌داری بود ؛ مادر و خواهرانش همراه مرحوم عمه خدیجه مکوندی یکی از همسایگان ایشان ، پای ثابت مسجد و مراسمات مذهبی بودند؛  یکی از برادرانش کارمند سازمان تبلیغات اسلامی و برادر دیگرش ، منصور ،  کارمند فنی ارتش و از دانش‌آموختگان دبیرستان صنعتی نزاجا مسجدسلیمان و بازنشسته ارتش بود ؛  منصور نیز چند طی چند مرحله  جبهه‌ها اعزام شد و به‌عنوان استاد تعمیرات تانک و ادوات نظامی نقش به‌سزایی در پشتیبانی از جبهه‌ها داشت.

منصور بلاخره  در یکی از اعزام ها و  در یک نبرد رودررو  مجروح می شود  و به اسارت عراقی‌ها درمی‌آید اما با زیرکی تمام توانسته بود از دست صدامیان فرار کند و با همان جراحات خودش را به نیروهای خودی برساند .

گاهی همراه شهید مسعود  به مسجد و مدرسه می‌رفتیم ؛  گاهی در محله  فوتبال و تنیس روی میز  بازی می‌کردیم ؛ گاهی هم هفت‌تیر  (هفت‌تیر بازی یا تفنگ بازی؛ در بین بچه‌های آن دوران از بازی‌های رایج بود) و گاهی هم  هفت‌سنگ و  بلبرینگ بازی و … هر چه بود دوران خوشی بود که بسیار زود گذشت.

فردین محمدی یکی از همسایگان و دوستان شهید نقل می کند : مسعود اهل ورزش  بود ؛  انصافاً در بازی فوتبال دوگل کوچک مهارت خوبی داشت و خوب بازی می‌کرد

شهید مکوندی بسیار خانواده دوست و عاشق خدمت به مردم  علی الخصوص خانواده رزمندگان بود  ؛ از هر خدمتی به  خانواده‌های رزمندگان دریغ نمی کرد 

درب خانه والدین رزمندگان و شهدا  می رفت تا به اموراتشان رسیدگی کند تا مبادا دوری یا فقدان  فرزند مشقتی علاوه بر دلتنگی  برای والدین داشته باشد ؛   ارزاق کوپنی که آن زمان رایج بود را برای خانواده‌ها شهدا و رزمندگان می‌گرفت و  درب منازلشان تحویل می داد .

سرانجام شهید والامقام  در تاریخ  ۲۶ اسفندماه ۱۳۶۴  و  چند روز قبل از عید نوروز ؛  در پادگان شهید حبیب اللهی اهواز در اثر بمباران هوایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد  ؛ پیکر پاکش پس از انتقال به شهرستان مسجدسلیمان با تشیع با شکوهی در قطعه شهدای فتح الفتوح کلگه  جاودانه گردید.